معین بهونه زندگیممعین بهونه زندگیم، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره
پیوند عشق ما پیوند عشق ما ، تا این لحظه: 16 سال و 3 ماه و 23 روز سن داره

معین عشق مامان و بابا

گل پسر در حال راه رفتن

خوشگل پسرم تا کسی رو می بینی شروع میکنی به راه رفتن کلی ذوق می کنی . الهی من قربون اون پاهای کوچولوت برم . این روزها اصلا خوب غذا نمی خوری . هرچی میزاریم دهنت 2 تا 3 دقیقه نگه می داری بعد میریزی بیرون.   دستهاتو اینطوری باز می کنی و راه میری     ...
29 بهمن 1392

پایان 11 ماهگی و ورود به 12 ماهگی

  پسرک شیری من ماهگیت مبارک       گل گندم من؛ خوشه ی پاک من؛ 11 ماهه شدی. مبارکت باشه نازنین ترینم.   1 ماه دیگر تا 1 سالگی ات، تا آن روز به یاد ماندنی... شمارش معکوس برای تولدت.   ♥ . دوست ت داریم برای همیشه       ...
26 بهمن 1392

معین خان و 22 بهمن ماه

الهی من قربون این شلوغ کردنات بشم . گل پسرم که دیگه به هیچ وجه ممکن 1 جا بند نمیشه از رو 22 بهمن دیگه کامل می تونی راه بری یعنی از این سر خونه تا اون سر خونه راه میری . روز 22 بهمن باباجون و دایی جون اومدن به شما سر بزن پیش اونا 1 خودی نشون دادی و راه رفتی با چه خنده ای .   الهی من فدات بشم . تا چیزی رو میخوای و من بگم نه متوجه میشی و ناراحت میشه بلند میگ eeeeh  شیطون پسر من تا میگم توپ توپی و بیار میری میاری میگم وَتو وَتو کو میری میچسبی به پتو از مبل بالا میری و چراغ و خاموش و روشن میکنی دیگه چیزی یادم نمی یاد . این جلیقه جدید و باباجونی برات خریده مراحل بالا رفتن از مبل و روشن کردن مهتابی     &nb...
26 بهمن 1392

معین و نی نی چوچمولو

گل پسر خوشگلم الهی دورت بگردم شرمنده شدم این چند روزه نتونستم وب و آپ کنم سرم خیلی شلوغ بود . پنجشنبه هفته گذشته 17/11/92 بابا رضا از اهر اومده بود خسته بود شام نموندیم خونه آناجونی اومدیم خونه خودمون  .پدر نی نی کوچولو رو درآوردی و پای نی نی رو از جا کندی  .                                 بعد معین کوچولو به روایت تصویر میره اتاق خواب خودش بازی کنه   معییین خوان در حال آواز خوندن               حالا 1 نی نی دیگه که م...
26 بهمن 1392

مروارید ششم مبارک

یکشنبه یعنی تو 10 ماه 20 روزگیت دیدم 1 مروارید خوشگل دیگه اضافه شده به مرواریدات مبارک باشه گل پسرم دندون سمت راست جلویی   عکس چند ماه پیش   خدایا تو میدانی آنچه را که من نمیدانم در دانستن تو آرامشیست و در ندانستن من تلاطمها تو خود با آرامشت تلاطمم را آرام ساز . . .   ...
16 بهمن 1392

یک هفته گذشته چی گذشت

الهی من قربون اون چشمهای نازت بشم خوشگل پسرم هفته ای که گذشت خیلی سخت بود هم شما مریض بودی هم آناجون هم مامانی الهی من دورت بگردم هفته قبل قرار شدن 3 روز استامینیوفن بدم بهت که تبت قطع شه خدا رو شکر تا چهارشنبه تب قطع شد وای وای که از جمعه شما بازم شروع کردی تک تک سرفه کردن آناجونی هم که شدید شدید سرماخورده بود نمی تونستیم بریم خونشون برای اولین بار 4 روز یک سره موندیم خونه خودمون و نرفتیم اونجا  شنبه نمیتونستم مرخصی بگیرم خیلی کار داشتم بابارضا مرخصی گرفت موند پیش گل پسرم اون روز خیلی پسر نازی شدی و تا ساعت 10 صبح خوابیدی ساعت 11 مرخصی ساعتی گرفتم اومدم خونه تا بهت صبحانه بدم با بابا رفتی اتاق خودت وااااااا...
3 بهمن 1392

10 ماهگی پسرم

سلام عشق مامانی دیشب بعد از چند روز نگرانی یادم افتاد چند تا عکس از گل پسرم بگیرم که اونم حسابی مامانی و سورپرایز کرد درست اون موقعی که خواستم عکس بگیرم جیگر مامانی خودش رو دو تا پاهای خوشمل وای ایستاد پیشرفتهای چشم گیر پسرم ، از سه شنبه هفته پیش 10 ماه 1 روزگی با اون زبون شیرینت تند و تند میگی دای دایی ، آی دایی از روز پنج شنبه  10 ماه و 3 روزگی بابا بابا میگی  روز دوشنبه 10 ماه و 8 روزگی هم عمه گفتی بلبل مامانی با این سرعتی که شما داری میری ...  هر چیزی که میخوای با دست نشون میدی متوجه می کنی که ببریمت پیش اون وسیله  1 نی نی داری که پدرش و درآوردی تا میزارمش تو کمد گریه میکنی و بیچاره  نی ن...
2 بهمن 1392